ستاره صبح

ستاره صبح
از مغزت استفاده کن:D

<-PollName->

<-PollItems->






در اين وبلاگ
در كل اينترنت

 دربنی اسرائیل عابدي بود، به او گفتند : در فلان مکان درختي است که مردم آن را مي پرستند. عابد خشمناک شد و تبر بردوش گذاشت تا برود آن درخت را قطع کند.

شيطان به صورت پيرمردي در اه او آمد و گفت:کجا مي روي ؟

عابد گفت: مي روم تا درخت مورد علاقه مردم را قطع کنم، تا مردم خدا را بپرستند نه درخت را، شيطان گفت: از اين کار دست بردار، خداوند رسولاني دارد، اگر قطع اين درخت لازم بود، خداوند آنان را مي فرستاد تا آن درخت را قطع کنند، من نمي گذارم درخت را قطع کني و باعابد گلاويز شد، عابد شيطان را بر زمين زد .شيطان گفت مرا رها کن تا پيشنهادي به تو بدهم و آن پيشنهاد اين است که من روزي دو دينار زير بالش تو مي گذارم.

عابد گفت: اين بهتر است از قطع درخت، روزي يک دينار آن را صدقه مي دهم و يک دينار آن را هم خرج خودم مي کنم .عابد دو روز در زير بالش خود دو دينار ديد وخرج کرد ولي روز سوم از دينار خبري نبود و ناراحت شد و تبر رابرداشت تا برود و درخت را قطع کند . شيطان در راهش آمد وگفت: ديگر نمي تواني درخت را قطع کني و با عابد گلاويز شد و عابد را بر زمين زد .

 گفت: چرا آن دفعه من پيروز شدم و اين دفعه تو پيروز شدي؟

شيطان گفت:

دفعه اول تو براي خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتي لذا خداوند تو را بر من مسلط کرد ولي اين باربراي خود و دينار خشمگين شدي و من بر تو مسلط شدم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:شيطان,خدا,عابد,اخلاص,پيروز, صدقه,اخلاص,بنی اسرائیل, توسط میلاد مهدی نیا
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی :